دختر تنهای(بر اساس خاطرات واقعی) قسمت ششم

(ودر ادمه می خوانیم که:

بعد از چند روز خانم‌قصه ما رفت سراغ دفترش و شروع کردن به نوشتن .چهار سالش تمام شده بود و حالا وارد پنج سالگی شده بود واین سن شد آغاز تنهایی دخترک.

چرا که خواهر بزرگش با یکی از اقوام ازدواج کرد و رفت به روستائی دورتر!

حالا او مانده بود دو خواهر دیگرش که دم بخت بودند،، به جزازدواج خواهرش،، از حرفها و صحبتهایی که می شنید، متوجه شد که مادر می خواهد خواهر یا برادری برای خانواده به دنیا آورد.

عکس نوزاد پسر و دختر خوشگل و بامزه

وهمین طور هم شد!! دوران بار داری مادر تمام شد، درحالی که پدر چند روزی بود از تهران به روستا بر گشته ،، و مادر بزرگ نیز آمده بود منزل آنها تا مراقب دخترش باشد وکمک کند که فرزند جدید خانواده به دنیا بیاید!!

بالاهره یک شب نزدیک اذان صبح در اولین ماه زمستان مادر دردش شروع شد!!دخترک خواب بود آن هم تو رختخواب بابا ودر کنار بابا،،

آلبوم عکس کودک زیبا و دوست داشتنی

سر وصدای بقیه باعث شد تا او هم از خواب بیدار شود. از اتاق بیرون آمد و رفت سمت اتاق بغلی که پدر بغلش کرد و گفت نباید توی اتاق برود!!دخترک تو آغوش پدر خوابش برد که با صدای گریه ای بیدار شد!!

درست شنیده ؟؟ صدای گریه نوزاد بود؟؟،، همراه پدر پیش مادر رفت. خدایا چه شنید مادر بزرگ گفت که این داداشته.!! یعنی خدا به خانواده آنها پسری عطا کرده بود.

همه اشک شادی در چشمانشان جمع شده بود،، پدر دست به سوی آسمان بلند کرد و خدارا به خاطر سلامتی مادر ونوزاد شکر کرد و نذر کرد که گوسفندی را قربانی کند.

پدر دختر کوچکش را بغل کرد وبوسید تا از به دنیا امدن برادرش ناراحت نشود ولی او حس می کرد که دیگر مثل اول مورد توجه نیست و این اولین حس تنهایی بود که به سراغش آمد.

آلبوم عکس کودک زیبا و دوست داشتنی

به هر حال روزها و ماها گذشتند حالا برادر یک ساله شده بود و دخترک هم شش ساله دو تا خواهر وبرادر آنقدر به هم وابسته شده بودند که این وابستگی بعد از گذشت دهها سال ادامه داشته و دارد!

یک روز اواخر بهار بود که دائی به خانه آنها آمد و از پدر و مادر خواست که هر چه دارند را بفروشند و خانه ای در شهر بخرند!!

اینطوری پدر می توانست تو شهر کاری پیدا کند که مجبور نباشد خانواده خود را تنها بگذارد و برود دنبال کار تو غربت!!

ودست تقدیر هم همین را رقم زد که باعث شد فصل جدیدی در زندگی خانم قصه ما رقم بخورد!!

((( رفتن از روستا به شهر و آغاز درس و مدرسه)))